:at times
بعضی مواقع
مثال:
?do you like your job
شغلت را دوست داری؟
not really.its too hard. at times I regret that I have chosen this job
راستش نه.خیلی سخت است.بعضی مواقع از اینکه این شغل را انتخاب کردم پشیمان می شوم.
:in advance
از قبل, پیشاپیش
مثال:
we made reservations in advance
ما از قبل جا رزور کردیم
:once and for all
یکبار و برای همیشه
مثال:
I'm asking you once and for all
من یکبار و برای همیشه ازت می پرسم
:time will tell
زمان نشان خواهد داد
مثال:
Who knows what the future will bring. time will tell
کی می داند که در آینده چه خواهد شد. زمان به ما نشان خواهد داد.
?will your brother be OK
آیا حال برادرت خوب خواهد شد؟
I don't know. only time will tell
نمی دانم. زمان به ما نشان خواهد داد.
:turn back the clock
زمان را به عقب بازگرداندن
مثال:
we are going to turn back the clock with some movies from the 1980s
با تماشای چند فیلم از دهه ی 80 می خواهیم زمان را به عقب بازگردانیم(یادی از گذشته کنیم)
:In the nick of time
در آخرین لحظه
مثال:
she decided to go in the nick of time
او در آخرین لحظه تصمیم گرفت برود
we got there just in the nick of time
ما درست به موقع(در آخرین لحظه)به آنجا رسیدیم
:keep up with the times
با زمان جلو رفتن
مثال:
times have changed and you must keep up with the times
زمانه عوض شده است و باید با زمان جلو رفت
:make up for lost time
جبران کردن گذشته
مثال:
I didn't travel much in my twenties but I'm making up for lost time
من در جوانیم(بیست تا سی سالگی)زیاد سفر نکردم ولی الان دارم گذشته راجبران می کنم.
:as time goes by
باگذشت زمان
مثال:
I got injured last week. as time goes by I'm getting better and better
هفته قبل صدمه دیدم. با گذشت زمان بهتر و بهتر می شوم.
:round the clock
شبانه روزی
مثال:
round the clock health services
خدمات درمانی شبانه روزی
:be on schedule
طبق برنامه پیش رفتن
مثال:
I study so hard. I think I'm exactly on schedule
من به سختی درس می خوانم. فکر می کنم دقیقا طبق برنامه پیش می روم.
:behind the schedule
از برنامه عقب بودن
مثال:
I think we need a extra session.we are two chapter behind the schedule
فکر می کنم به یک جلسه جبرانی نیاز داریم. ما دو فصل از برنامه عقب هستیم.
:In due course
در موعد مقرر
مثال:
the reason will become apparent in due course
دلایل در موعد مقرر مشخص خواهد شد
:on the spot
فورا
مثال
I offered him the job when he came for an interview, and he accepted the offer on the spot
هنگامی که او برای مصاحبه آمد من به او این شغل را پیشنهاد دادم و او فورا پیشنهاد مرا پذیرفت.
:its about time
سرانجام,بالاخره
مثال:
.its about time you got here . I have been waiting for over an hour
بالاخره اومدی. یک ساعت اینجا منتظرت بودم
خیلی اصطلاحات خوبی بود.ممنون از شما
خیلی مقاله خوبی بود. همچنین مثال ها عالی بودن.مرسی از سایت خوبتون
عالییییی بود.
Great idioms.thanks
اصطلاحات بدرد بخوری بود.تشکر میکنم
خواهش می کنم. مرسی از همه دوستان
سلام
بنظرمن جمله times have changed and you must keep up with the times باید بصورت مجهول
بیاد times have been changed