ایران مترجم

اصطلاحات رایج بازرگانی در انگلیسی بخش دوم

اصطلاحات رایج بازرگانی در انگلیسی بخش دوم
loan

 

در مقاله قبلی تعدادی از اصطلاحات فوق العاده رایج و کاربردی بازرگانی در زبان انگلیسی را معرفی کردیم. در ادامه می خواهیم به ادامه این اصطلاحات مهم بپردازیم.

اصطلاحات رایج بازرگانی در انگلیسی بخش دوم

 

ادامه اصطلاحات رایج بازرگانی:

 

 

give someone a pat on the back

این اصطلاح برای تبریک گفتن به کسی که ایده ای خوب یا کاری را به صورت موفق انجام داده است به کار می بریم.

مثال:

The boss gave Brian a pat on the back for coming up with such a good idea

رئیس به برایان به خاطر ایده ی خوبی که داده بود,تبریک گفت.

 

 

 

give the thumbs down

این عبارت برای موافقت کردن با چیزی یا کسی به کار میرود

مثال:

They gave our new proposal the thumbs up. We're going out to celebrate tonight

آنها با پیشنهاد جدید ما موافقت کردند.امشب می خواهیم جشن بگیریم.

 

 

 

go broke

به معنی ورشکست شدن است

مثال:

There was too much competition and their expenses were too high. They eventually went broke

رقابت بسیار شدید بود و مخارج آنها بسیار زیاد بود.سزانجام آنها ورشکست شدند.

 

 

 

go the extra mile

انجام دادن کاری بیش از چیزی که مردم توقع دارند

مثال:

We go the extra mile for our customers. If someone is dissatisfied with a purchase, we refund their money and offer them a discount on their next purchase

ما بیش از چیزی که مشتریان توقع دارند خدمات ارائه می دهیم. اگر کسی از خریدش ناراضی باشد, پول او را باز میگردانیم و به او پیشنهاد تخفیف برای خرید بعدی می دهیم.

 

 

 

go through the roof

این اصطلاح به معنی افزایش شدید می باشد

مثال:

We're happy our number of Facebook followers has gone through the roof

ما خوشحال هستیم که تعداد فالوورهای فیس بوکمان بسیار افزایش یافته است.

 

 

 

hands are tied

این اصطلاح زمانی به کار برده می شود که یک موقعیتی از کنترل خارج است

مثال:

I would love to get you a job at my company, but my hands are tied. Management isn't hiring any additional employees this year

من خیلی دوست دارم که شما در شرکت مشغول به کار شوید.ولی از دست من کاری برنمی آید. امسال مدیریت کسی را استخدام نمی کند.

 

 

 

hit the nail on the head

به معنی درست به هدف زدن (کاری را به درستی انجام دادن یا درست گفتن چیزی به طور صد درصد)

مثال:

I agree with John 100%. I think he really hit the nail on the head

من با جان صددرصد موافقم.من فکرمی کنم که او کاملا درست می گوید.

 

 

 

in a nutshell

به طور خلاصه

مثال:

In a nutshell, this book is about how to motivate employees

به طور خلاصه,این کتاب درباره ی چگونه انگیزاندن کارمندان است.

 

 

 

learn the ropes

یادگیری پایه و اساس چیزی

مثال:

I like my new position. I'm starting to learn the ropes

من موقعیت جدیدم را دوست دارم. دارم کم کم از پایه کارم رو یاد می گیرم.

 

 

 

long shot

این اصطلاح نشانگر, ضعیف بودن احتمال موفقیت کاری است

مثال:

Winning the lottery is a long shot, but millions of people still buy lottery tickets

برنده شدن در قرعه کشی(لاتری)بسیار بعید است. با این حال, بسیاری از مردم بلیط قرعه کشی را می خرند.

 

 

 

lose-lose situation (or no-win situation)

بیانگر موقعیتی است که در هرصورت باعث ناکامی می شود

مثال:

It's a lose-lose situation. If they lay off more workers, they'll get bad press. If they don't lay off more workers, they won't be able to compete

این یک موقعیت باخت-باخت است. اگر آنها کارگران را اخراج کنند, آنها تحت فشار شدیدی خواهند بود و اگر آنها کارگران را اخراج نکنند,قادر به رقابت کردن نخواهند بود.

 

 

 

nine-to-five

این عبارت به معنی زمان شروع کاری از ساعت 9 صبح تا 5 بعد ظهر است( در اکثر کشورهای خارجی زمان کاری به این صورت است)

مثال:

She was tired of working a nine-to-five job, so she took her savings and opened a restaurant

او از زمان کاری خود(9 صبح تا 5 بعدازظهر)خسته شده بود.او با استفاده از پس انداز خود یک رستوران راه اندازی کرد

 

 

 

not going to fly

هنگامی که ایده ای مطرح می شود ولی کارساز نیست از این عبارت استفاده می کنیم.

مثال:

I don't think that's going to fly. Let's keep generating ideas

فکر نمیکنم این ایده چاره ساز باشد. لطفا ایده های دیگری را مطرح کنید.

 

 

 

on the same page page

به معنی هم عقیده بودن باهم است

مثال:

Let's go over the details of what we agreed on to make sure we're on the same page

اجازه دهید به جزئیات آنچه را که توافق کردیم بپردازیم تا مطمئن شویم که با یکدیگر موافق هستیم.

 

 

 

round-the-clock

24 ساعته

مثال:

We have round-the-clock production at all our manufacturing facilities

ما تولید 24 ساعته با استفاده از تسهیلات کارخانه ای مان داریم.

 

 

 

shoot something down

به معنی رد کردن پیشنهاد یا ایده ای است

مثال:

It's best not to shoot down people's ideas during a brainstorming session. The goal is to generate ideas, not to criticize them

بهتر است که هیچ ایده ای را هنگام جلسه مشکل گشایی گروهی رد نکنیم.هدف از این جلسات مطرح کردن ایده های جدید است نه انتقاد کردن از افراد.

 

 

 

small talk

صحبت کردن درباره ی مسائل غیرمهم است

مثال:

We typically spend about 15 minutes making small talk before we start our meetings

ما معمولا قبل از اینکه جلسات خود را آغاز کنیم, به مدت 15 دقیقه درباره ی مسائل غیرکاری صحبت میکنیم.

 

 

 

start off on the right foot

به معنی شروع کردن کاری به طور مثبت است

مثال:

We offered them a very generous price on their first order and everything shipped on time. We really started off on the right foot

ما برای اولین سفارش, قیمت بسیار سخاوتمندانه ای به آنها پیشنهاد دادیم و سفارش آنها را به موقع تحویل دادیم. ما واقعا کارمان را خوب شروع کردیم.

عبارت start off on the wrong foot  متضاد عبارت بالا است و به معنای بد شروع کردن کاری است.

 

 

 

think outside the box

این اصطلاح به معنای خلاقانه فکر کردن و مطرح کردن ایده های جدید است

مثال:

Creating a product that no one has sold before is an example of thinking outside the box

یک مثال از خلاقانه فکر کردن ,تولید محصولی است که هیچ کس تابحال آن را به فروش نرسانده است

 

 

 

throw in the towel

به معنای منصرف شدن یا ترک کردن چیزی یا کاری است

مثال:

I was trying to learn Portuguese, but I got frustrated and threw in the towel

من داشتم زبان پرتغالی یاد می گرفتم, ولی از یادگیری نا امید شدم و بی خیال آن شدم.

 

 

 

under the table

کاری را به صورت مخفیانه و معمولا غیرقانونی انجام دادن

مثال:

To avoid paying taxes, they paid some of their employees under the table

برای فرار از مالیات, آنها به تعدادی از کارمندانشان به صورت مخفیانه پول دادند.

 

 

 

upper hand

مزیت داشتن نسبت به دیگری

مثال:

John is more experienced and well respected, so he had the upper hand in the argument

جان بسیار باتجربه تر و قابل احترام تر است. بنابراین او در بحث و گفتگو برتری داشت.

 

 

 

uphill battle

بدست آوردن چیزی که بدلیل وجود موانع و مشکلات بسیار سخت است

مثال:

Winning the election is going to be an uphill battle. He doesn't have much support at the moment

برنده شدن در انتخابات بسیار سخت خواهد بود. او در حال حاضر حمایت زیادی نمی شود.

 

 

 

 

برای مشاهده ی بخش اول اصطلاحات رایج بازرگانی در اینجا کلیک کنید.

 



از به روز ترین آموزش های ما در شبکه های اجتماعی بهرمند شوید



Subscribe
Notify of
guest
0 نظرات
Oldest
Newest Most Voted
Inline Feedbacks
مشاهده همه نظرات
در سایت تخصصی ایران مترجم،

ترجمه تخصصی

انواع محتواها نظیر

ترجمه متون تخصصی و مقالات علمی

، ترجمه تخصصی کتاب،

ترجمه مقاله

به صورت تخصصی، ترجمه تخصصی مقاله ISI،

ترجمه مقاله خبری

،

ترجمه زیرنویس فیلم

و فایل صوتی و تصویری، ترجمه تخصصی قراردادها و اسناد تجاری و وب سایت،

ترجمه متون تخصصی دانشگاهی

و دانشجویی از زبان انگلیسی به فارسی، فارسی به انگلیسی و سایر زبانها به صورت تخصصی و با گارانتی کیفیت، ترجمه می شود. وجه تمایز سایت ترجمه ایران مترجم با سایر سرویس ها “پیشتیبانی کامل و 24 ساعته”، “کیفیت بالا” و “قیمت پایین” است. در ایران مترجم تا رضایت از

ترجمه تخصصی محتوا

جلب نشود کار به اتمام نخواهد رسید، همچنین مترجمان می توانند با ثبت نام در ایران مترجم به جمع مترجمان متخصص ایران مترجم پیوسته و به صورت دورکاری درآمد میلیونی داشته باشند
0
نظر یا پیشنهادتو رو برامون کامنت کنx